سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلداده
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ی تازه و داغ یک دوست:

امشب شب چهارشنبه است. حال خوبی ندارم. خسته ام.

خسته از احوال خویشتنم

شاید حدود نه سالی باشد که بیشتر از قبل از هر سو گرفتار هجمه های شیطانهای درونی و بیرونی هستم.

شکست، بسیار خورده ام و دوباره بلند شدم. اما باز شکست خورده ام.

نه سال مبارزه بی فرجام...

 

عدم موفقیت من به خاطر عدم رفع سبب های اصلی است. مثل کسی بودم که در آب فقط شنا می کند تا غرق نشود اما از آب بیرون نمی آید. یا کسی که بر روی سوختگی ها خود مرحم می گذارد اما از آتش دوری نمیکند. یا کسی که برای رفع اثر زهر، پادزهر مصرف میکند اما از زهر دوری نمیکند. چرا؟ چون از مزه شیرین زهر نمی تواند دل بکند!!!

 

در این نه سال هر بار که سخن امیدوار کننده یا پند هشدار دهنده ای در ارتباط با مسئله خود از دهان کسی می شنیدم یا در تلویزیون یا رادیو می شنیدم یا در کتابی می خواندم یا نکته ای روی دیوار یا پشت ماشین ها می دیدم، توجهم را بسیار به خود جلب می کرد و آن را سخنی الهی می دانستم که خطاب به من گفته شده است.

مثل این جمله که همین دو روز پیش از یک بازیگر در یک فیلم طنز شنیدم:

«شکست مال مرد است. تو هنوز راه های نرفته زیادی جلوی خودت داری.»

می دونید، انسان هنگامی که در این مبارزه ها با نفس خود یک زمان طولانی را بگذراند و به نتیجه نرسد، به نحو ویژه غیر قابل توصیفی خسته می شود. از شکست ها و زمین خوردن های پی در پی و بی حاصل خسته می شود. به جایی می رسد که دلش می شکند. بی اختیار اشک می ریزد و اگر قصدش از مبارزه، الهی باشد با خداوند حرف می زند.

من هم شبیه این وضعیت را در خود احساس کردم.

امشب همین حالت را داشتم که قرآن را با روش خاصی که معمولا بکار می گیرم باز کردم.

آیه ای آمد که برایم مثل همیشه ثابت شد پروردگار مهربان جهان بر احوالم نظر دارد و مرا فراموش نکرده است.

آیه 16 سوره ق:

«و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید»

 

والحمدلله رب العالمین

 


[ سه شنبه 93/11/28 ] [ 9:44 عصر ] [ محمد ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
RSS Feed



بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 122755