رسالة نور وحدت
هذا رسالة المسمی بنور الوحدة من تصنیفات حضرة قدوة المحققین و برهان المدققین عارف بالله خواجه عبدالله المعروف بخواجه حوراء المتخلص بمغربی قدس الله سره و افاض علی الطالبین فتوحه. شب جمعه مبارک در عرس خواجه بهاء الدین المعروف به نقشبندی (قدس سره) سیم ربیع الاول فی سنة 1053 اتفاق افتاد و شروع به اظهار این اسرار واقع شد .
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله که حقیقت از آفتاب روشن تر است وجمال وحدت از مرات کثرت به همه حال در نظر!
- ای سید!از حقیقت تو به سوی تو راهی است. اگر به چشم همت مطالعه فرمائی، چنان دانم که از صورت به حقیقت رسی و بعد موهوم از میانه برخیزد.
- ای سید!یکی از بُعد خبر دهد وآن را وجهی بود ودیگری از قرب نشان می دهد وآن را سببی باشد. حقیقت تو به زبان این رساله با تو حرف می زند، بر وحدت اطلاع دهد که آنجا قرب است و نه بُعد، و چون آفتاب وحدت طلوع فرماید، بُعد و قرب عین وحدت باشد.
- ای سید!هر فرقه با فرقة دیگر در نزاع و جدال است مگر اهل وحدت که ایشان با همه یکی اند، اگر چه هیچکدام با او یکی نیست.
- ای سید!اهل وحدت از مذاهب مختلفه متضاده ومشارب متنوعه متناقضه، مشرب خوب و لطیف و روحانی و مذهب عام و شامل حال و وجدانی انتزاع نماید. ایشان را جز این، مذهبی خاص و مشربی مخصوص نیز می باشد. چنانچه در گفتگو آید وگفته شود که متکلم چنین گفت و حکیم چنین گفت و صوفی چنان.
- ای سید!وحدت باطن کثرت است وکثرت ظاهر وحدت و حقیقت در هر دو یکی است.
- ای سید!موجود یکی است که به صورت موهوم متعدد می نماید.
- ای سید!تو را از وحدت به کثرت آورده اند و از یگانگی به دوئی وا نموده اند به جهت حکمتی که او سبحانه داند و بندگان خاص او نیز به اعلام او دانند. و تو را چنان ساختند که از وحدت سابقه هیچ خبر نداری و از آن حال در تو اثری پیدا نیست، بلکه تمام عالم را حق سبحانه و تعالی از وحدت به کثرت آورده. بعد از آن چندی از بندگان را بی واسطه به خود آشنا ساخته، از کثرت به وحدت برده و راه وصول از کثرت به وحدت را تعلیم فرموده، به کثرت فرستاده، چنانچه ایشان در کثرت وحدت می دیدند و به ایشان فرموده که به دیگران تعلیم این طریقه نمایند. ایشان امتثال امر نموده، اعلام آن طریقه نمودند. هر که برآن راه عمل کرده و پیروی آن جماعت بزرگواران نموده، ازکثرت به وحدت پیوسته و از دوگانگی به یگانگی رسیده.آن جماعت بزرگواران انبیایند وآن راه وصول شریعت و طریقت است.
- ای سید!شریعت عبارت از فعلی چند وترکی چند است که آن را درکتب فقهی، فقها بیان کرده اند و طریقت عبارت از تهذیب اخلاق است یعنی تبدیل اوصاف ذمیمه به اوصاف حمیده،که آن را سفر در وطن نیز گویند و تعبیر به سلوک نیز نمایند وآن در کتب مشایخ مسطور و درکتاب امام محمد غزالی به تفضیل مذکور است و بعضی آداب و اشغال که مشایخ آن را وضع کرده اند داخل طریقت است.
- ای سید!احکام شرعی که مبنای آن اثنینیت است به خاصیت موصل به وحدت است و سرّ آن را خداوند و خاصان او می دانند. پس، از اتصال اعمال که مربوط به کثرت بود به سوی وحدت اشارت است به آنکه کثرت عین وحدت است.
- ای سید!نماز و روزه و حج و زکات و امثال اینها که موصل به وحدتند بالخاصیه است که خالصاً لله مودّی شوند چنان که شرط کرده اند و معنای آن همه کس را به فهم در نگنجد و هرکس را تا چه معنا به خاطر رسد. اما آنچه طالب وحدت را ضرور است، آن است که تصورکند که نیّت کردم نماز گذارم یا روزه گیرم مثلاً برای حقیقت خود وجود آن، یعنی یافت او که او را گم کرده ام و می خواهم که به وسیله این عبادت، وحدت که عین الله طلوع نماید.
- ای سید!عابد اوست و معبود اوست. عابد است در مرتبه تقیید و معبود است در مرتبه اطلاق وتمییز در مراتب از امور عقلیه است و موجود نیست مگر یک حقیقت که هستی صرف است.
- ای سید!چون نیک بنگری، اخلاق ذمیمه که رفع آنها در طریقت واجب است همه مبنی و مشعر است بر بیگانگی و دوئی و اخلاق حمیده که تحصیل آنها لازم است هم مخبر و معلِم است از آشنائی و یگانگی. پس طالب وحدت را چاره نیست از شریعت و طریقت، اگر چه سرّ اتصال در اول او را معلوم نباشد و در ثانی اگر تامّلی نماید به شرط مناسبت غالباً بفهمد، چنانچه اشارتی به آن کردیم.
- ای سید!این همه اشغال و اذکار و مراقبات وتوجهات و طرق سلوک که مشایخ وضع نموده اند برای رفع اثنینیت موهومه است. پس بدان که فاصل میان وحدت که حق است به صورت کثرت می نماید، و یکی است که بسیار در نظر می آید، چنانچه احول یکی را دو می بیند و چنانچه نقطه جواله به صورت دایره دیده می شود و چنانچه قطره باران به شکل خط در نظر می آید. پس وحدت عین کثرت است وکثرت عین وحدت، یعنی عابد که درکثرت است همان معبود است در وحدت به ذات و صفات خود در افعال وآثار.
- ای سید!عارفی رفیع مرتبه می فرمود که درویشی تصحیح خیال است یعنی غیر حق در دل نماند، الحق که خوب می فرمود.
- ای سید!چون حجاب جزخیال نیست، رفع حجاب به خیال باید کرد و شب و روز در فکر وحدت باید بود.
- ای سید!اگر سعادت می خواهی واحد باش و واحد شدن آن است که از توّهم دوئی برآیی، واحد بودن آن است که در وحدت و بر وحدت همیشه باشی و تفرقه خاطر و غم و اندوه از دوئی است. چون دوئی از دل برود، آرام و قرار میسّر گردد، چنانچه تا ابد به هیچ غم مبتلا نگردد و در دو جهان آسودگی حاصل شود، چه آسودگی در عدم است .
در عدم افکندم آخر خویش را وارهاندم جان پر تشویش را
- ای سید!چون به حقیقت توحید برسی و وحدت صفت تو گردد، دانی که نسبت تو به حق بعد از سلوک هیچ نیفزوده است، همان نسبت است که پیش از سلوک بوده بلکه نسبت تو به حق پیش از وجود و بعد از وجود یکی است.
- ای سید!دانستی و پیدا کردی و یقین بهم رسانیدی که به هیچ آب وآتش زایل نگردد که از ازل تا ابد حق تعالی موجود است و بس و هرگز دیگری موجود نشده و توّهم باطل اعتباری ندارد. زید را بیماری پیدا شد که خود را عمرو دانست و از مردم از اوصاف زید شنیده، در طلب او شد. چون به علاج های خوب بیماری او رفع شد، عمرو هیچ جا نبود، زید بود و بس. سی مرغ قصد سیمرغ نمودند. چون به منزلگاه سیمرغ رسیدند، خود را سیمرغ دیدند. پس حق تعالی خود را به صفتهای خود می دانست، این حقیقت چیزهاست و بعد ازآن خود را به این صفتها وانمود. آن عالم این است. این جا غیر کجاست و غیر کجا موجود شد؟
- ای سید!چون حقیقت کار اینچنین دانستی و معلوم تو شد که بُعد و قرب و مسافت همه از توّهم توست،کی دوری بود که نزدیکی حاصل شود وکی جدائی داشتی که پیوستگی پیدا کند؟ در عالم اگر هزار سال فکر کنی، غیر از حقیقت مطلقه که عین وحدت است هیچ نیابی بلکه هیچ ذاتی و هیچ صفتی و هیچ جنسی و هیچ جهتی چه خارجی و چه ذهنی و چه وهمی به هم نرسد که غیر او بوده، همه اوست و اوست همه.
- ای سید!هرچه در ادراک می درآید، اوست و هر چه در ادراک نمی درآید اوست.آنچه را وجود گویند ظهور اوست وآنچه او را عدم گویند بطون اوست، اول اوست، آخر اوست، باطن اوست، ظاهر اوست،مطلق اوست، مقید اوست،کلی اوست، جزئی اوست، منزه اوست، مشبه اوست.
- ای سید!باآنکه همه اوست، از همه پاک است. این اطلاق او نسبتی دیگر است. غیر آن اطلاق که او همه است یا عین همه. در این اطلاق هیچ کشفی و عقلی و فهمی نرسد، "ویحذرکم الله نفسه " اینجاست.
- ای سید!شهود او در مراتب ظهور اوست وگاهی از مراتب بیرون بود و این شهود کالبرق الخاطف باشد ودوام او مستحیل است، وحصول او و عدم او مقتضای جامعیت انسانی است که مظهر اسم "الله" است.
- ای سید!عارف را بالاتر از این مقامی نیست و در این مقام فنای کلی و انعدام صرف است و این از اقسام کلیه قیامت است.
- ای سید!این معارف دراین مقام به تقریب نوشته شد.آنچه سالک را ضروری است، همان فکر وحدت است که دربالا نوشته شد. باید که شب و روز دراین سعی باشد که کثرت موهومه که به عنوان غیریت درنظر می درآید، از نظرساقط شده و مرآت وحدت شود و سالک جز یکی نبیند و جز یکی نخواند و جز یکی نداند.
- ای سید!طریق دیگر این است که "لا اله" یعنی: این همه چیزها که مشهودند نیستند، به این معنا که گم اند در وحدت ذات و مستهلکند در وی."الّا الله" یعنی وحدت ذات به صورت این چیزها ظاهراست و در نظرها مشهود. پس اشیاء باطنند و او ظاهر است در اشیاء. پس او هم ظاهراشیاء باشد، هم باطن اشیاء و جز ظاهر و باطن چیز دیگر نیست. پس اشیاء اشیاء نباشد بلکه حق باشد و نام اشیاء بر اشیاء اعتباری بود که این نیز عین حق است.
- ای سید!طریق مراقبه از کلمات سابقه به وجوه مختلفه می توان فهمید. مراقبه عبارت از ملاحظه معنای وحدت است، به هرچه که توان کرد. اگر ملاحظه الفاظ وتخیل آنها واسطه تعقل معانی گردد آن را ذکر گویند، الفاظ هرچه بود خواه"لا اله الّا الله" خواه "الله" تنها، و اگر بی تخیل الفاظ تعقل معانی کند، مراقبه و توجه بود و وجوه او بسیار است چنانچه از کتب بزرگان معلوم توان کرد، و مقصود آن است که معنای وحدت در دل قرار گیرد، و ذکر لفظ "الله"چنان است که به حقیقت قلبیه به توسط تصور مضغه صنوبریه متوجه گشته، از این حیثیت که این حقیقت مظهر حق است تخیل لفظ"الله"بکند و بر وی اطلاق نماید.
- ای سید!اگر به خود متوجه شوی وتوانی این وجه را درست گردانی،کار به آسانی صورت می گیرد.
- ای سید!بدن تو صورت و مظهر روح توست و غیر از او نیست و این هر دو صورت جسمی و روحی موهومند. چون لفظ "الله" به خیال گویی و به آن حقیقت که به صورت این دو موهوم ظاهر است متوجه گردی و دانی که من همانم، امید است که شهود شهادت وحدت در کثرت میسر شود، و هر چه در نظر تو آید، باید بدانی که صورتی دارد و روحی دارد وحقیقتی دارد، چه صورت، ملک و ناسوت اوست و روح او ملکوت اوست و حقیقت او جبروت و لاهوت اوست که عبارت از ذات و صفات حق است، یعنی وجه خاص به آن شیء که عین حقیقت مطلقه است.
- ای سید!جبروت صفات است و لاهوت ذات است و صفات غیر ذات نیست. آری! در کشف و شهود مغایرتی اعتباری روی می دهد و آن در مقام حصول تجلیات صفات ذاتیه است، و تا اینجا ذات و صفات را در یک مرتبه اعتبار کردیم به جهت عینیت.
- ای سید!عالم علم حق است که به تجلی ذات که "الف" اشارت به اوست ظهور نموده و علم عین ذات است.
- ای سید!حقیقت مطلقه ظهورات بی نهایت دارد اما کلیات او پنج است: ظهور اول ظهور علم اجمالی است، ظهور دوم ظهور علم تفصیلی است، ظهور سوم ظهور صور روحانیه است، ظهور چهارم ظهور صور مثالیه است، ظهور پنجم ظهور صور جسمانیه است و اگر ظهور انسانیه را جدا بگیری ظهورات کلیه شش بود. این ظهورات را تنزلات خمسه و یا سته گویند و حضرات نیز گویند.
- ای سید!انسان جامع همه ظهورات است و بیان این جامعیت به وجوه کثیره می توان کرد.
- ای سید!باید بدانی که حقیقت انسانی در همه مراتب به صورتی که مناسب آن مرتبه باشد ظهوری دارد. همه حقایق، صور آن حقیقت است و این به مرتبه مقدم است بر همه حقایق، اگر چه به ظهور پایان از همه افتاده است.
- ای سید!اول سوره فاتحه که اول قرآن مجید است "الحمد لله" واقع شده و معنای آن این است که جنس حامدیت و محمودیت مخصوص اوست. به هر حال و به هرصفت و به هرجا و به هر صورت غیر او حامد و محمودی نیست.
- ای سید!اول سوره بقره "الم" واقع شده. الف اشارت است به احدیت که الف اول اوست و لام اشارت است به علم که لام وسط اوست و میم اشاره است به عالم که میم آخر اوست. یعنی احدیت صورت علم گرفت و علم صورت عالم.
- ای سید!آنچه تو را ضروری است تعقل معنای وحدت است و پیوسته در آن مراقب بودن و به تفضیل این معارف وارسیدن. در اول امر هیچ در کار نیست. چون به عنایت الهی وحدت در دل نشیند و خیال دوئی مرتفع گردد، تو را صفائی رو خواهد داد که همه علوم و حقایق بر تو مکشوف خواهد شد و خفیه ای نخواهد ماند. تا کثرت از نظر نرفته و تا توهم دویی باقی است، علوم صحیحه مشکل است که روی نماید.
- ای سید!چند روزی ریاضتی بر خود باید گرفت و انفاس را مصروف این اندیشه باید ساخت تا خیال باطل از میان به در رود و خیال حق به جای آن نشیند.
- ای سید!تا این خیال در تو قرار نگرفته و باطن تو را فرا نگرفته، به هیچ چیز متوجه نباید شد و چون این خیال در تو قرار گرفت وتفرقه و دویی برطرف شد، هیچ چیز تو را مزاحم نمی تواند شد، چه نکته موهوم و باطل وجود حق تو را مزاحم نشود.
- ای سید!نسبت حق به عالم چون نسبت آب است به برف، بلکه نزدیک تر از آن باید دانست، و یا چون نسبت طلا به زیورها که از آن درست می نمایند، و یا چون نسبت گل به ظروفی که از آن ساخته شود و اینها همه یکی است.
- ای سید!رابطه میان عالم و حق هم "مِن" است، چه عالم از او ناشی است و با وی است، و هم کلمه "إلی" است، چه عالم به سوی او راجع است و این صدور و رجوع هم در ازل است و هم در ابد، و هم در جمیع اوقات زمانی، چه در هر آن عالم به حقیقت رود و از حقیقت برآید چون موج از دریا، و هم کلمه " فی" است، چه عالم در حق است و حق در عالم، که به وجهی آن مظهر است و به وجهی این مظهر است، و هم کلمه "مع " است،چه معیت ذاتی و صفانی و فعلی بی شبهه متحقق است و هم کلمه "هو" است، چه عالم عین حق است و حق عین عالم، و هم کلمه " لیس" است، چه به وجهی عالم عالم است و حق حق، نه عالم حق است و نه حق عالم است.
- ای سید!حق به وجهی از همه روابط منزه است و میان عالم و حق رابطه نیست، این اعتبار را "لا تعین" خوانند.
- ای سید! هر که حق را به این وجه بشناسد، حق را به وجهی ممکن شناخته باشد.
- ای سید!اول سالک را به اسم "ظاهر" متوجه باید شد و به یقین باید دانست که او پیداست به همه صورت و معانی، و هیچ صورتی و هیچ معنایی نیست که جز او بود. این معنا را مکرر نوشته ام، به جهت تاکید باز می نویسم و مقصود این است که فکر وحدت را لازم خود باید داشت و خود را در این فکر گم می باید کرد. چون در این فکر استغراق حاصل شود، از اسم "باطن" نیز بهره مندی خواهد یافت.
- ای سید!اگر سالها به عبادت و طاعت و اذکار اشتغال نمایی و از وحدت غافل باشی، از وصل محرومی، اگر چه احوال وکیفیات غریبه روی نماید و انوار و واقعات جلوه گر گردد.
- ای سید!حالی را که آن را وصل توهم کنی و ثمره آن حال علم وحدت نباشد، به حقیقت آن وصل نیست. آنچه ظاهر گشته مرتبه ای است از مراتب ظهور، نه مقصود حقیقی که مطلق است و ظاهر در همه و عین همه، تا چیزی ظاهر شود و به وجهی از وجوه با شیئی از اشیاء مغایرت دارد آن منزل و مقصود نیست.
- ای سید!هر گاه حقیقت این چنین باشد، از اول تو را مراقبه مطلق ضروری است تا مسافتی نماند.
- ای سید!تفرقه و جدائی تا زمانی است که همه را یکی نمی دانی و نمی بینی. چون همه را یکی دانستی و دیدی، از تفرقه و دویی خلاص شدی و وصل میسر شد.
- ای سید!میان تو و مقصود راهی نیست که او را جدا از خود و غیر از خود می دانی. چون دانستی که تو نیستی، اوست و بس، راه نماند. جمعیت و آزادی و معرفت نفس و معرفت حق و غنای مطلق و وصل وکمال قرب اینجا حاصل شد وکار تمام گشت.
- ای سید!چون به این مقام رسیدی که خود را ندیدی و او را دیدی، آلودگی دنیا وآخرت در حق تو یکی شد و فنا و بقا و خیر و شر و وجود و عدم وکفر واسلام و موت و حیات و طاعت و معصیت عقب ماند. بساط مکان و زمان درنوردیده شد.
- ای سید!چون تو نماندی، هیچ چیز نماند که همه چیزها به تو و اندیشه تو وابسته است.
- ای سید!بدان که همه چیز در توست و هیچ چیز بیرون از تو وجودی ندارد و چون خود را از همه چیز خالی کردی، هیچ چیز نماند.
- ای سید!تو را وجود جز در حق نیست همه چیزها در تو موجودند. چون خود را به حق بردی، در آن دریای بیکران خود را انداختی یعنی به این صفت، آنجا همه چیزها با تو درآن دریا گم شد.
- ای سید!اگر نیک دریابی انانیت که از تو سر می زند از تو نیست و تو آن جسم و روح نیستی در تمام عالم نیز یک أنا گوست که انانیت او در همه جا ظاهر و جلوه گر است.
- ای سید!علامت وصول به حقیقت مطلقه آن است که انانیت که از تو سر می زند از همه چیزها آن توانی گفت. اینجا معلوم می شود که حجاب جز تعین انانیت نیست.
- ای سید!همان یک ذات است که ذاتها شد و همان ذات است که اول علم شده و دیگر بار به صورت علم های جهان شده، و همان ذات است که از قدرت خود قدرت ها است و همان ذات است که از ارادت خود ارادت ها است و همان ذات است که به سمع خود سمع ها است وبه بصر خود بصرها است و به حیات خود حیات ها است و به فعل خود فعل ها است و به کلام خود کلام ها است و علی هذا القیاس، و همان ذات است که به هستی خود هستی ها است.
- ای سید!هرچه به عالم ظهور آمده، در ذات پوشیده. بعد از آن ذات به صورت او در علم خود اولاً، درعین خود ثانیاً جلوه فرموده، ذات رنگ او گرفت و او رنگ ذات، وآنچه پوشیده بود در ذات بالقطع عین ذات بود که غیر شیء در شیء نبود. پس آن ذات خود، به خود معاملت کرده و عاشقی ورزیده و بندگی و خداوندی در میان آورده وکارخانه ازلی و ابدی برپا کرده.